معنی ضرب المثل فارسی؛ یک خشت هم بزار در دیگ
به گزارش مجله عکس، ضرب المثل یک خشت هم بزار در دیگ، داستان جذابی دارد و به عروسی مربوط می گردد که طرز تهیه پختن برنج را بلد نیست، ولی ادعا می نماید در طبخ آن وارد است. در خواندن این داستان با خبرنگاران همراه باشید.
تاریخچه ضرب المثل یک خشت هم بزار در دیگ
آورده اند که در گذشته، دختری را به عقد پسری در آوردند. این دختر بسیار مغرور و خودشیفته بود و در خانه مادر شوهرش زندگی می کرد. روزی وی مهمانی ترتیب داد و همه اقوام را دعوت کرد، اما نحوه پخت برنج را خوب بلد نبود.
آن روز از شانس بدش، مادر شوهرش مریض شد. عروس مغرور به تنهایی تمام کارهای مهمانی را انجام داد، ولی هنگامی که خواست برنج را طبخ کند به مشکل خورد. با خودش گفت: باید به بهانه ای از مادر شوهرم بپرسم که پلو چطور درست می گردد وگرنه آبرویم پیش مهمانان می رود. سپس نزد او رفت و گفت مادرجان به نظرتان چند عدد پیمانه برنج بپزم که برای همه مهمان ها کافی باشد؟مادر شوهرش گفت: مگر نمی توانی تشخیص بدهی که چقدر برنج احتیاج است؟! عروس که بسیار خود خواه بود به مادر شوهرش گفت من مهارت بالایی در پختن غذا دارم، ولی خواستم از شما هم هدایت بگیرم که برنج خیلی خوب طبخ کنم. سپس مادر شوهرش به او گفت: برای اینکه برنج خوبی بپزی ابتدا آن را داخل ظرفی بریز و با آب ولرم چند بار بدون اینکه زیاد چنگ بزنی بشور تا اینکه آب برنج شفاف گردد. سپس آب برنج را خالی کن. عروس خودخواه گفت این نکات را می دانم. مادر شوهرش گفت بعد از اینکه آب برنج را خالی کردی، برنج را در ظرفی بریز و به آن آب اضافه کن تا جایی که سطح آب یک میزان از برنج بالاتر برود و بلافاصله نمک هم اضافه کن و بگذار که به مدت 3 ساعت کاملا خیس بخورد. عروس مغرور در بین صحبت های مادر شوهرش، سرش را به نشانه تایید تکان می داد و می گفت همه این اصول را می دانم.
مادر شوهرش گفت بعد از این مراحل، یک قابلمه را پر از آب می کنی و روی گاز می گذاری تا به جوش بیاد و بعد از اینکه آب به جوش آمد، آب ظرف برنج را خالی کن و برنج را داخل قابلمه آب جوش بریز و بعد از چند دقیقه به آرامی برنج را هم بزن و سپس هنگامی که مطمئن شدی برنج نرم شده است، قابلمه برنج را بر می داری و آن را روی آبکش می ریزی تا آب به طور کامل جدا گردد. در نهایت قابلمه را روی گاز قرار می دهی و مخلوطی از 2 قاشق غذاخوری ماست، 2 پیمانه برنج و یک قاشق غذاخوری روغن مایع درست نموده و داخل قابلمه می ریزی و در آخر برنج را از آبکش به قابلمه انتقال می دهی و درب آن را با پارچه ای تمیز می پیچی و روی قابلمه می گذاری و شعله گاز را بسیار کم می کنی تا برنج دم بکشد. عروس خودپسند بعد از اینکه همه اصول را شنید به مادر شوهرش گفت سپاسگزارم ولی من همه اینها را می دانستم. مادر شوهرش از غرور و دروغ گویی عروسش به شدت ناراحت شد و با خود گفت باید این دختر را ادب کنم. بعد گفت: هنگامی که تمام این کارها را انجام دادی، یک کلوخ ﮔلی را روی دیگ قرار بده تا برنج به خوبی عمل بیاید.
عروس بعد از اینکه صحبت های مادر همسرش تمام شد از او تشکر کرد و آماده طبخ برنج شد. وی مراحل به ترتیب انجام داد و در خاتمه خشتی را روی در دیگ گذاشت و از آشپزخانه بیرون رفت.
عروس خودخواه وسایل سفره را آماده کرد و برای کشیدن برنج به آشپزخانه رفت و متوجه شد که بر اثر حرارت، کلوخ خورد شده و داخل قابلمه رخته شده است. او به شدت عصبانی شد و به شوهرش گفت: مادرت به من گفت چطور برنج بپزم و من هم طبق حرف های او عمل کردم. اما ببین برنج کاملا خراب شده است.
در همان لحظه مادر شوهرش وارد آشپزخانه شد و لبخندی زد و رو به عروسش کرد و گفت: من اگر گفتم که روی قابلمه خشت بگذاری، به خاطر دروغ هایی بود که به من گفتی و مجبور شدم برای اینکه غرور و خودخواهی ات را کنار بگذاری به تو دروغ بگویم.
عروس بسیار پشیمان بود و گفت: من به علت اینکه شما مرا مسخره نکنید، دروغ گفتم. مادر شوهر دست عروسش را گرفت و گفت: اگر کسی به دروغ ادعای دانستن چیزی را بکند، باید سرزنش گردد و هیچ کس در این جهان وجود ندارد که از ابتدا همه چیز را آموخته باشد. بعد او را بوسید و گفت نگران هیچی نباش، چون من از قبل برای این مهمانی برنج آماده نموده ام.
از آن دوران تا به امروز، اگر شخصی به دروغ ادعا کند که فلان کار را بلد است، ضرب المثل زیر را برایش به کار می برند:
یک خشت هم بزار در دیگ
منبع: کجارو / mybanu.ir / parsnaz.ir / بیتوته